شبهه:پیامبر (ص) و کشتن یهودیان بنی قریظه و اسارت زنان آنان |
... |
شبهه:پیامبر (ص) و کشتن یهودیان بنی قریظه و اسارت زنان آنان
یهود از دیرباز از سرزمین های خود به حجاز آمده و در آنجا اقامت گزیدند. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر جمله « لما جاءهم کتاب من عندالله مصدق » می فرمایند: یهودیان در کتب خود خوانده بودند که محمد (صلی الله علیه وآله) رسول خداست و محل هجرتش مابین دو کوه «عیر» و «احد» است پس از بلاد خود کوچ کردند تا آن محل را پیدا کنند. بعضی از آنان در تیماء (بین خیبر و مدینه) و بعض دیگر در فدک و گروهی در خیبر منزل گزیدند
(یهود در المیزان/ تدوین حسین فعال عراقی ).
سه طایفه از آنها به نام های بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمده گفتند: مردم را به چه می خوانی؟ فرمود به گواهی دادن به توحید و رسالت خودم. من کسی هستم که نامم را در می یابید و علمایتان گفته اند از مکه ظهور می کنم و به مدینه کوچ می کنم. یهودیان گفتند: آنچه گفتی شنیدیم آمده ایم با تو صلح کنیم تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد.
یکی از این گروه « بنی قینقاع» می باشد که در جنگ بدر عهد خود را نقض کردند و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در نیمه شوال سال دوم هجرت بعد از بیست و چند روز از واقعه بدر به سوی آنان لشکر کشید و ایشان به قلعه های خود پناهنده شدند و همچنان تا پانزده روز محاصره بودند تا آنکه ناچار شدند به حکم آن حضرت تن در دهند و او هر حکمی درباره جان و مال و فرزند ایشان بدهد بپذیرند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دستور به حاضر کردن آنه نزد خود شدند.pan style="font-size: small; font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">ولیکن عبدالله بن ابی بن سلول که همئسوگند آنان بود وساطت کرد و اصرار ورزید در نتیجه پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) دستور دادند تا مدینه و اطراف آن را تخلیه کنند. بنی قینقاع نیز چنین کرده و اموالشان به غنیمت جنگی گرفته شد.
نیز درباره بنی نظیر چنین آورده اند؛ این طایفه نیز با آن حضرت خدعه کردند و آن جناب بعد از چند ماه که از جنگ بدر گذشت با عده ای از یارانش به میان آنان رفت و فرمودند که باید او را در گرفتن خونبهای دو نفر از کلابی ها که بدست عمروبن امیه ضری کشته شده بودند یاری کنند. گفتند: یاریت می کنیم ای ابالقاسم، اینجا باش تا حاجتت را برآریم، آنگاه با یکدیگر خلوت کرده نقشه قتل پیامبر را کشیدند و برای این کار قرار شد عمر بن حجاش سنگی را از بلندی بر سر پیامبر (صلی الله علیه وآله) بیندازد. که سلام بن مشکم یهودیان را ترساند و سوگند خورد که پیامبر از این تصمیم آگاه است و به آنها خاطر نشان کرد که این کار نشانه پیمان شکنی است. در این حین وحی رسید و پیامبر از تصمیم بنی نضیر مطلع گردیدند و به سرعت به طرف مدینه حرکت کرد و برای آنها پیغام فرستادند که باید تا چند روز دیگر از مدینه کوچ کنید وگرنه مفاد پیمان در مورد شما اجراء می شود.
بنی نضیر بعد از این پیغام آماده خروج می شدند که عبدالله بن ابی منافق معروف برای آنان پیغام فرستاد که از خانه و زندگی خود کوچ نکنید که من خود دو هزار نفر شمشیر زن دارم و برای کمک به قلعه های شما می فرستم که تا پای جان برای شما بجنگند و بنی قریظه و هم سوگندتان از بنی غطفان نیز شما را یاری می کنند. لذا حیی بن اخطب کسی را نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرستاد و گفت: ما از دیارمان کوچ نمی کنیم تو هرچه از دستت برمی آید بکن.ایشان لشکری به فرماندهی علی (علیه السلام) برای محاصره قلعه فرستادند. هیچ کس بنی نضیر را یاری نکرد سپس بعد از چند روز گفتند ما حاضریم قلعه را ترک کنیم به شرطی که تو اموال ما را به ما بدهی.حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) بردن اموال را به قدر باریک شتر پذیرفتند. بنی نضیر موافق نبودند لذا چند روز دیگر ماندند. تا سرانجام به همان پیشنهاد راضی شدند. ولی حضرت موافقت نکردند و فرمودند: اگر با کسی از شما چیزی ببینم او را خواهیم کشت. لذا به ناچار آنها از وطن خود بیرون شدند.
و حالا می رسیم به بنی قریظه که اصل موضوع بحث میباشد. بنی قریظه در آغاز اسلام در صلح و صفا بودند تا آنکه جنگ خندق روی داد و حیی ابن اخطب به مکه رفت قریش را علیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تحریک نمود و طوایف عرب را برانگیخت.
از آنجا به میان بنی قریظه رفت و مرتب افراد را وسوسه و تحریک کرده و پافشاری می نمود. تا بلاخره توانست کعب بن اسد را راضی کند که عهد خود را نقض کرده با پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بجنگند. کعب نیز به این شرط قبول کرد که اخطب همراهی شان کند و با ایشان کشته شود. اخطب نیز پذیرفت. بنی قریظه با کمک احزابی که مدینه را محاصره کرده بودند به راه افتاد و شروع به دشنام دادن پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) کردند.
بعد از فراغت از جنگ احزاب جبرئیل با وحی از جانب خدا نازل شد و پیامبر (صلی الله علیه وآله) از طرف خدا مامور شدند بربنی قریظه لشکر بکشند. حضرت لشکری را به فرماندهی امیرالمومنین (علیه السلام ) به سمت قلعه ها فرستاد. بعد از بیست و پنج روز محاصره وقتی کار بر یهودیان سخت شد کعب به میان مردمش رفت و به آنها سه پیشنهاد داد؛ یا اسلام آورده و دین محمد (صلی الله علیه وآله) را بپذیرند، یا به دست خود زنان و فرزندان خود را بکشندو شمشیرها را برداشته به مصاف لشکر اسلام بروند، یا اینکه در روز شنبه که مسلمین از جنگیدن با آنها خاطر جمع اند به آنان حمله برند. لیکن قوم هیچ یک را قبول نکرد. لذا پیغام دادند که ابا لبابه را به سوی ما بفرست تا با او در کار خود مشورت کنیم. ابا لبابه به فرمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نزد آنها رفت . زنان و بچه ها تا او را دیدند دور او حلقه زدند و شروع به گریه کردند و گفتند: چه صلاح می دانی به حکم محمد (صلی الله علیه وآله) تن در دهیم؟ابا لبابه به زبان گفت: آری و با اشاره دست به گلویش فهماند که در صورت تسلیم شدن تمام افراد شما کشته خواهند شد. آنان به حکم پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) تن در دادند و چون با قبیله اوس رابطه دوستی داشتند اوسیان درباره ایشان نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شفاعت کردند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز پذیرفت که سعد بن معاذ اوسی به هرچه خواست در امرشان حکم کند و بنی قریظه نیز این حکمیت را پذیرفت. سعد نیز حکم به کشتن مردان و اسیری زنان و فرزندان و مصادره اموال داد.
محمد (صلی الله علیه وآله) را همه به مهربانی و رحمت می شناسند پس چرا بنی قریظه طایفه ای از یهودیان به دستور ایشان قتل عام شدند؟
نخست در کتب تاریخی سیر می کنیم تا بدانیم چرا پیامبر (صلی الله علیه وآله) چنین برخوردی را با این طایفه کرد.
چند نکته قابل توجهد وجود دارد که عبارتند از:
یهودیان هنگام ورود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به مدینه خدمت ایشان رسیدند و با ایشان پیمان نامه ای نوشتند. مورخین حیی بن اخطب، کعب بن اسد و مخیریق را مسئول پیمان بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) طرف قرارداد بوده اند و این مطلب در قرارداد بیان شده آنگاه برای هر قبیله از این یهودیان نسخه ای جداگانه تنظیم شد. مفسیرین در شان نزول آیات 12 و 13 سوره آل عمران می گویند: چون مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند یهود گفتند: این همان پیامبر موعود است اما وقتی در نبرد احد شکست خورد ند یهود شک کرده بنای ناسازگاری و پیمان شکنی گذاشتند این مطلب با آنچه در عهدنامه آمده که یهودیان گفتند: صلح می کنیم تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد متناسب است.
ضمنا این مسئله خاطر نشان می شود با توجه به اینکه از تاریخ انعقاد این پیمان تردیدهایی وجود دارد لذا از پرسش یهودیان که نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمده، از دعوتش پرسیدند. پیداست که این اولین برخورد یهودیان با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است.
نیز مخیریق مسئول قرارداد بنی قینقاع در همان اوایل هجرت ایمان آورده و در جنگ احد به شهادت رسیده است.
با مروری در کتب تاریخی به متن پیمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و یهودیان
1. همکاری علیه پیامبر ( لایعینوا علی رسول الله (صلی الله علیه وآله) )
2. همکاری علیه یاران پیامبر یعنی همه مسلمانان ( ولاعلی احد من اصحابه )
3. اقدام تبلیغاتی ( بلسان )
4. اقدام مسلحانه ( ولاید و لابسلاح )
5. پشتیبانی تدارکاتی دشمن ( ولابکر )
6. توطئه های پنهان و آشکار در شب و روز ( فی السر و علانیه باللیل و النهار ) ممنوع بود.
پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را غنیمت بگیرد.
نکته مهمی که در اینجا می توان خاطر نشان کرد اینست که پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر طبق احکام خود یهود با آنها مقابله کرده و هیچ مجازات بیشتری برای آنها در نظر نگرفته است؛ اگر در حکومت یهود کسی بعد از بستن عهد و پیمان با حکومت آنرا نقض کند، توسط حکومت مقابل باید محاصره شده، مردان جنگی سربریده شوند و زنان و فرزندان اسیر و اموالشان در اختیار حکومت قرار بگیرد ( الرسول المصطفی و الیهود / جعفر عارف کشفی )
اگر خدای تعالی این سرنوشت را برای آنان ننوشته بود که جان خود را برداشته و جلای وطن کنند در دنیا به عذاب انقراض یا قتل یا اسیری گرفتارشان می کرد. همانطور که با بنی قریظه چنین کرد ولی در هر حال در آخرت به عذاب آتش معذبشان می سازد.پس پند بگیرید ای صاحبان بصیرت ! چون می بینید که خدای تعالی یهودیان را به خاطر دشمنی شان با خدا و رسول چگونه دربه در کرد.
منابع:
الرسول المصطفی و الیهود / نویسنده جعفر عارف کشفی / ناشر سنبله / پاییز 1387 / صفحه 422
و ارجاع کتاب بالا به مطلب صفحه 422 به کتاب القنصریه الیهود 2 /459 / تثنیه الاصحاح . 20فقره 10، 14،12
طبرسی / اعلام الوری / ج1 / صفحه 157
مجلسی / بحارالانوار / چاپ بیروت / موسسه الوفا / ج19 / صفحه110
مکاتیب الرسول / ج1 / صفحه 260
ابن هشام / ج1/ صفحه 191
طبری / ج1 / صفحه 225-173
مجمع البیان / ج1 / صفحه 706
یهود در المیزان / حسین فعال عراقی / نشر سبحان 1381 / صفحه 512
تاریخ پیامبر اسلام و حیوه القلوب / ج4 / علامه محمد باقر مجلسی / ناشر سرور
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1396-03-02] [ 12:26:00 ب.ظ ]
|